ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
به نام خداوند جان آفرین حکیم سخن در زبان آفرین
سلام علیکم گفترل همسندلم کشکوترل
سلامتین الحمدلا زر سایی آغام شابدلا
لغات نامه و اصطلاحات محلی
لغات و اصطلاحات خاص هر قوم موجب تفاوت و شناسایی آنان از دیگر اقوام می باشد . از این روی یکی از نشانه های بارز هر اقلیم ، زبان و گویشی است که مردم آن دیار با آن سخن می گویند و با آن گویش و لهجه از مردم دیگر مناطق بازشناخته می شوند . بنابراین ما در کنار استفاده از زبان معیار (فارسی رایج )وظیفه داریم برای حفظ و رواج لغات و اصطلاحات محلی خود که نشانه هویت و اصالت ماست تلاش کنیم ؛ تا به مرور زمان از حافظه ها محو نشوند.و نسلهای بعدی ما نیز زبان و گویش اصیل اجداد خود را بفهمند و بتوانند با آن گویش سخن گویند.این مهم با چند روش ممکن است که مهمترین آنها عبارتند از:
1- آموزش گویش محلی به فرزندان در خانواده ها
2- گفتن متل ها و قصه های قدیم توسط بزرگسالان برای کودکان
3- نوشتن متل ها ی قدیمی به زبان محلی
4- نشر اشعار محلی سرایان قدیم مانند مرحوم کربلایی محمد کربلایی عباس ( بوزمون ) و مرحوم عباس حاج فرج (بوجواد)ودیگران...
5- سرودن و نشراشعار محلی توسط افراد صاحب ذوق
6- تهیه فرهنگ لغات و اصطلاحات محلی وضرب المثلهای رایج در منطقه
بدین منظور در یادداشت هایی با عنوان «لغات و اصطلاحات محلی » در خدمت شما عزیزان هستیم امید است با ارسال نظرات خود مطالب آن را تکمیل بیافزایید.
قابل توجه نویسندگان محترم و بازدیدکنندگان گرامی:
این لغت نامه بر اساس حروف الفبا تکمیل و منتشر خواهد شد لذا از همه دوستان تقاضا می شود به منظور رعایت نظم وثبت دقیق مباحث ، در ارسال مطلب و اظهار نظر در مورد هر یادداشت به حرف مورد نظر توجه داشته باشید.مقابل برخی از کلمات علامت سئوال ثبت شده که معنای آن ضرورت تحقیق بیشتری دارد.
قبل از شروع بیان این نکته نیز ضروری است که بعضی از کلمات ارائه شده قدیمی و متروک می باشند و در حال حاضر رایج نیستند و در گفتار روزه مره نیز از آنها استفاده نشود.اما به لحاظ حفظ میراث گذشتگان و ضرورت ثبت در لغت نامه آورده شده اند. زیرا ممکن است نسل امروز با متن یا شعری از گذشتگان برخورد نماید که این کلمات در آنها استفاده شده باشد.همانگونه که بسیاری از کلمات لغت نامه دهخدا و دیگر فرهنگ ها مهجور و متروک می باشند.
حرف الف
آبید: شد
آخر:آخور
آسر : آستر
آسک: آسیاب دستی
آش: برنج
آشپلا: آبکش
آشرمه : بندی که پاردم (پالدیم) الاغ رااز بالا به جل آن متصل می کرد.
آلو : سیب زمینی
احوال خوبی زدن:با کسی سلام علیک و احوال پرسی کردن
اخوار:اخبار
آُومه:آمد
اَرَبانه:(ارابه)، وسیله ای دوچرخ که برای حمل بار به چارپایان بسته می شود.
اُسوم:کفگیر
اشتم بق بقو : نوعی بازی مح
اشمه : رنگ یشمی
آفتمش: یافتمش
اَفتو:آفتاب
اُفتین:آستین
اَو:آب
اَوبُردَو: نوعی بازی محلی.چند نفر باهم در غلتیدن مسابقه می گذاشتندوهرکس زودتر به خط پایان می رسید یا هر کس بیشتر می غلتید برنده می شد.
اَوتماته : خورشی که ماده اصلی آن گوجه فرنگی است. واز همین قبیل است: او آلو،اوپیازی،اوگوشت و...
اَورشُمَک:آویشن
اَوسار: افسار
اَوسن: آبستن
اوسو:آن موقع
اَوکشی: خورجین بزرگ برای حمل بار
اَوگرم: خورش
ایری: می روی
اَینه: آینه
ضرب المثل و اصطلاحات
آبنما:پلهای کوچک بر روی جاده
آربیز عیبه قیلون ایکنه:
آرده بخته آربیزه ور کشیده:
آل برده:جن زده
افتوه نیبو زر سله بنی :چیزی که مانند آفتاب آشکار است را نمی توان پنهان کرد.
اَه روزه گری رمضون بسیاره:
اَو تولَه نخرده: برای کسی که زیاد می افتدگفته می شود.
اَوْ علف نکرده: برای شخصی که لاغر است استفاده می شود.
اَو کُمَکی یابی: به کسی که زیاد آب بخوردگفته می شود.
اَو من آسمون ای بنده: کسی که قدرت و توانایی زیادی دارد.
اَوشه نی که شنوشه نی:
ابنما:پلهای کوچک بروی جاده افتوه نیبو زر سله بنی اربیز عیبه قیلون ایکنه ارده بخته اربیزه ور کشیده اوشه نی که شنوشه نی
اگه روزه گری رمضون بسیاره ال برده:جن زده