ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
لغات
حالو: دایی
حَیون: بز و گوسفند
حلوا پشوک: حلوای ارده
حَمیرک: مایه خمیر
حََمیر:خمیر
حَوْشا:حصاری که حیوانات در آن نگهداری می شوند.
حَوْلی :کره الاغی که موقع سواری آن شده باشد.
حلواتََرک:نوعی حلوا با آرد گندم و شکرو روغن درست می شوند.
حونه دار: صفت انسان مهمان گیرنده و کسی که زیاد مهمان برای او می آید.
حُف کردن: فوت کردن
حَف دادن:تقت دادن
حالی کردن:فهماندن
اصطلاحات و ضرب المثل ها
حساب حسابه کُکا برادر :وقتی کسی موقع دریافت طلب خود تعارف کند به او می گویند
حالتو:کسی که بیماری صرع دارد.
حال حال گشتن:بیماری که حالش متغیر است.
حناسه:نفس نفس زدن
حنا خردن:استراحت کردن
حریسه:حلیم
حیدو:تاب
با سلام و تشکر از شما دوست گرامی موفق باشید