ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
مات: قطعه ای از زمین کشاورزی موقع درو
مارمهی: نوعی ماهی خوراکی
مازه : زمین ناهموار و تپه ای
مازه: پشت،کمر
ماس: ماست
مُت:گرد
مُتر: موتور سیکلت
متکا: پشتی. بالش
مَتُوَه:ابزاری در ریسندگی
مَجِت: مسجد
مَدَوسَه: مخزنی که خرما در آن ریخته می شد و شیره آن را می گرفتند.
مُر کردن: جمع کردن
مِر نهادن: سرکشیدن آشامیدنی
مِرزنگ: مژه
ادامه مطلب ...
لا کردن: گم کردن
لاتَ پهلی: بیماری ذات الریه
لاغ:بریده ای از تیوپ موتور
لاف و لوف ای کنه: تعریف زیاد دادن کسی
لاک و لیک :آوای زنان در عزاداری
لاکی: پلاستیکی
لام تا کام سیش نومه: هیچ حرفی براش نیومد
لب لبو: مخلوط ماست و تولَ (نوعی سبزی خودرُو زمستانه)
لت خَردَن :کج شدن
ادامه مطلب ...
کاسه پشت : لاک پشت
کاکل:نوعی سبزی خود رو بهاری
کانه : تکه پارچه
کانه : کهنه،ضد نو
کُچ:صدف
کُچ:ظرف بسیار کوچک جهت دارو دادن به نوزاد
کَچَه:چانه
کُچی:ظرف کوچک
کُر: پسر
کُردَک:لباسی پشمین بدون آستین برای چوپانان در زمستان
ادامه مطلب ...
فانیله : زیر پیراهن ،ماخوذ از زبان عربی
فِر:پرواز
فرجاله : نوعی آبزی سمی
فرچه دادن : هورت کشیدن موقع خوردن مایعات
فرسی : نوعی خرما
فرفرو:موی پیچیده ،مجعد
فِرِنی: نوعی خوراکی که با شیر ،نشاسته ،آرد برنج وشکر تهیه می شود.
ادامه مطلب ...
عُذو:عذرا
عَزو:عزت
عسل: ابزاری فلزی که زمان کشت برای سهولت در فرورفتن خیش چوبی در زمین روی خیش نصب می شد.
عَلَم اِشکار: چیزی که همه آن را ببیند.
عَلَی: علنی
شادی : نوعی میمون
شادی بَرَنَو:اصطلاحی برای ابراز خوشحال از دیدن کسی یا شنیدن خبری
شال: عمامه
شالو:نوعی پرنده دریایی
شانَک: نوعی ماهی جنوب
شر اومَه زنگلَ نهاشِه:جمله ای در بیان نارضایتی از دیدن کسی
شرطوَ : هوای صاف پس از باران
سابین: صابون
ساده دَسور:ساده مانند
ساره : صندوقچه چوبی میخ کوبی شده
سبکی:خنک بازی
سبیتی:نوعی ماهی
سپیتَه کردن:دنبال چیزی گشتن
سرِ:بالا
سرتو:پشت بام
سرریگو:نوعی ماهی
سرز:نوعی ماهی
سراکو دادن:سرکوفتن زدن
سرنعشه : سر دسته
زاره: بانگ الاغ
زاگ: زاغ،زاج
زام : نوبت کسی برای انجام کاری مثل نگهبانی از جایی یا مواظب کسی بودن
زام زدن: نگهبانی دادن
زر بنو: غذایی که قاتق آن زیر برنج باشد مانند زرشک پلو
زر چل: زیر بغل
زر خلی : غذا و نانی که زیر خاکستر داغ می گذاشتند تا پخته شود.
زر زوون: زیر زبان ،زیر لفظی ؛ هدیه ای که عروس قبل از بله گفتن می گرفت
زر: زیر
زراستکان: زیر استکان ، نعلبکی
زرجلکی: پنهانی ، مخفی کاری
زرداوی: زرد رنگ
زفت زدن : قناعت کردن
زقلوک: یکباره،فوری
رات: میلگرد
راس کردن چیزی: بلند کردن
راس گتن : حرف راست زدن
راس: مستقیم
ربیون: میگو
رِچ: راه باریک
رِخ: لبه
رِختن: ریختن
ردکردن: عبور دادن
ادامه مطلب ...
دا:مادر،وقتی کسی مادرش راصدا کند.
دابهره:ارث مادری
دار دکون نهادن:کاری را پر سر و صدا شروع کردن
داررمبه:درخت سدریا کنارخودرو
دار:درخت سدریا کنار
دار:قد و قواره
دارته:دوباره
داری:ادویه غذا
داریش:مواظبش هستی ،آن را گرفته ای؟گاهی برای تحسین افراد به کار می رود.
داس:ابزاردروکردن
داشتن:مواظب بودن
داشتن:ثروتمند بودن
داشته بوش:مواظبش باش
دایه:مرغ تخمگذار
ادامه مطلب ...