ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
عُذو:عذرا
عَزو:عزت
عسل: ابزاری فلزی که زمان کشت برای سهولت در فرورفتن خیش چوبی در زمین روی خیش نصب می شد.
عَلَم اِشکار: چیزی که همه آن را ببیند.
عَلَی: علنی
عیال جعم و زِرات پِشک : (ضرب المثل) اهل خانواده در کنار هم باشند ولی در زمین های پراکنده کشاورزی کنند تا اگر محصول زمینی خوب نبود یا دچار آفت شد از طریق محصول زمین دیگر جبران شود.
غاچ:قارچ
غاز:سکه
غُبرِ:صفت هوای غبارآلود
غُبَه:غبار؛ری تییَتَه می غُبَه گِرِتِ:مگه جلو چشمتو غبار گرفته،کنایه از اینکه کار اشتباهی را داری انجام می دهی.
غَچَه : ابزاری چوبی مانند عدد هفت برای محکم بستن بار به یک طرف طناب بسته می شد.
غَچه ی بَنَه :ابزاری چوبی مانند غچه با پایه ای حدود نیم متر طول که برای بستن گندم و جو درو شده زیر چوب بنه می گذاشتند.(رجوع کنیدبه لغت بنه)
غَر: گرد و خاک
غُرتِراق: رعد و برق
غرِش دا:از او سبقت گرفت
غرَش راس کن:با سرعت زیاد حرکت کن یا مرکب خود را بران تا پشت سرت گرد و خاک بلند شود،به علت خاکی بودن راه ها وقتی مرکب خود را با سرعت می راندند پشت سرشان گرد و خاک بلند می شد
غِرغِرکردن:سر و صدا کردن با چیزی
غِرغِروک: نوعی اسباب بازی که با سیم و قوطی ساخته می شد و پسربچه ها با آن بازی می کردند.
غَرغَری:خاکی ،غبارآلود
غروس: خروس
غروسک: جوجه خروس
غَرَه: موی جو گندمی
غریبه غریبه:آوای برای دور کردن حیواناتی که داخل حیاط می شوند.
غَزَ:آدامس،سقز
غَلبیر: صافی دانه درشت جهت بیختن گندم و جو
غلبیرش کِ:سوراخ سوراخش کرد
غُلغله:شلوغ،ازدحام زیاد
غلمسین: مخفف غلامحسین
غَله بَرو:نوعی مورچه
غَله کُفتن:کوبیدن گندم در جوغن
غَمونه: آواز غمناک
غُناهشت: سر و صدا
غَوثَ الغوث کِردن:دعای جوشن کبیر خواندن
غیرا: جدا
لغات اضافه شده توسط امین درویشی از اهواز
عربانه : گاری که با الاغ می بندند
عاریس: عروس
عامو: عمو
غوره: جوان لاابالی
غالی : قالی
غنگه: نوعی صدا
عبری بصره : افرادی که جهت کار موقت معمولا تابستانها به بصره (نخلستانهای اطراف آبادان می رفتند
غوری: قوری
غفک : صدای پریدن در آب
غاپه: پنیر نخل
غز خرما : یک مشت خرما
غضب من سرش : اصطلاحی برای سرزنش کسی
غولک : غول بیابانی
غر : هیچ چیز
غپ کردن : فرو رفتن
غزی غازول : شیره نوعی گیاه که بجای آدامس استفاده میشود ازدرختچه ای صمغ گون درصحرا
غرمبشت : صدایی مثل اینکه چیزی افتاده باشد
غمب زدن: با مشت زدن
غرپ : خیلی ببخشید صدای گوز
غلتس :غلت خوردن
غلمواس : نام شخص(غلامعباس)
غلو : نام شخص ( غلام)
با تشکر از جناب آقای محمدهادی پاک نیت لغات ارسالی ایشان اضافه می شود:
غِردَوَ:سروصدا زیاد
غَمز آبید:سوخت
غضو:غضنفر(اسم شخص)
غلبه کردن:دود ویا غبار غلیظ ایجاد کردن
عربانه : گاری که با الاغ میبندند
عاریس: عروس
عامو: عمو
غوره: جوان لاابالی
غالی : قالی
غنگه: نوعی صدا
عبری بصره : ؟
غوری: قوری
غفک : صدای پریدن در آب
غاپه: پنیر نخل
غز خرما : یک مشت خرما
غضب من سرش : ؟
غولک : ؟
غر : هیچ چیز
غپ کردن : فرو رفتن
غزی غازول : شیره نوعی گیاه که بجای آدامس استفاده میشود
غرمبشت : صدایی مثل اینکه چیزی افتاده باشد
غمب زدن: با مشت زدن
غرپ : خیلی ببخشید صدای گوز
غلتس :غلت خوردن
غلمواس : نام شخص
غلو : نام شخص ( غلام
سلام
خواهش میکنم اگر نظرات ما به شما رسید ما را هم در جریان بگذارید
با تشکر ار همکاری شما لغات رسیده درج گردید.منتظر نظرات بعدی شما هستم.
غردو:سروصدا زیاد
غمز آبید:سوخت
غضو:غضنفر(اسم شخص)
غزی غازول:درختچه ای صمغ گون درصحرا
غلبه کردن:دود ویا غبار غلیظ ایجاد کردن
غرغندال یعنی خار وخاشاک
غربیل :وسیله ای که با ان گندم را الک می کردند
غناهشت:سر وصدای کسی
سلام با تشکر بجز غرغندال دو مورد بعدی قبلا ثبت شده است.