ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
هنگام محرّم شد و هنگام عزا، های
برخیز و بخوان مرثیت کرببلا، های
پیراهن نیلی به تن تکیه بپوشان
درهای حسینیه ی دل را بگشا، های
طبّال بزن طبل که با گریه درآیند
طّبال بزن باز بر این طبل عزا، های
زنجیر زنان حرم نور بیایید
ای سلسله ها ، سلسله ها ، سلسله ها، های
ای سینه زنان، شور بگیرید و بخوانید
ای قوم کفن پوش، کجایید ؟ کجا؟ های
شمشیر به کف، حیدر حیدر همه بر لب
خونخواه حسین اید، درآیید هلا، های
کس نیست در این بادیه دلسوخته چون من
کس نیست در این واحه به دلتنگی ما، های
این داغ چه داغی ست که طوفان شده عالم
آتش زده در جان و پر مرغ هوا، های...
بخشی از قصیده «انگشتری سوم خاتم » علیرضا قزوه
با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد
در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد
ذهنش ز روضه های مجسم عبور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد
احساس کرد از همه عالم جدا شده ست
در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده ست
در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میزو دفتر و خودکار دم گرفت
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت
باز این چه شورش است که در جان "واژه" هاست
شاعر شکست خورده ی طوفان "واژه" هاست
خاک این شــهر به چشــمان تو عادت دارد
لقب «معصومه» را امام رضا (علیهالسلام) به خواهر خود عطا فرمودند. آن حضرت در روایتی میفرمایند: «هر کس معصومه را در قم زیارت کند، مانند کسی است که مرا زیارت کرده است.» (ناسخ التواریخ، ج 3، ص 68، به نقل از کریمه اهل بیت، ص 32) اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةَ الْمَعْصُومه علیهاالسلام آیت الله سید نصرالله مستنبط از کتاب «کشف اللئالی» نقل فرموده که روزی عدهای از شیعیان وارد مدینه شدند و پرسشهایی داشتند که میخواستند از محضر امام کاظم (ع) بپرسند. چون امام (ع) در سفر بودند، پرسشهای خود را نوشته به دودمان امامت تقدیم نمودند. هنگامی که عزم سفر کردند، برای پاسخ پرسشهای خود به منزل امام (ع) شرفیاب شدند. امام کاظم (ع) مراجعت نفرموده بود و آنها امکان توقف نداشتند. از این رو حضرت معصومه (س) پاسخ آن پرسشها را نوشتند و به آنها تسلیم نمودند. آنها با مسرت فراوان از مدینه منوره خارج شدند و در بیرون مدینه با امام کاظم (ع) مصادف شدند و داستان خود را برای آن حضرت شرح دادند. هنگامی که امام (ع) پرسشهای آنان و پاسخهای حضرت معصومه (س) را ملاحظه کردند، سه بار فرمودند: «فداها ابوها» «پدرش به قربانش باد». |
اَلْسلامُ عَلیکَ یَا اَبا مُحمّد یا حَسنَ بنَ عَلی، اَیُّها الْمُجْتبی!
امشب مه صیـام به گردون قیـام کرد مـاه خـدا به مـاه محمّـد سـلام کرد
مـاه علـی ز مــاه الهــی ربــود دل بـا خنـده مـاه فاطمـه را احتـرام کرد
قرآن به روی دست محمّد مبارک است
عید کریم آل محمّد مبارک است
ماه به نیمه رسیده است و در کامل ترین صورت خویش به جلوه گری، دست افشانی می کند و ستارگان گرداگردش به تکاپو درآمده اند. آری، میلاد شکوهمند امام برگزیده، زینت عرش الهى، فرزند جمیل پیامبر رحمت است.
امشب که فرشتگان سخن می گویند گویا سخن از زبان من می گویند
ذکر لبشان شنیدنی تر شده است در ارض و سماء حسن حسن می گویند
امام حسن مجتبی علیه السلام:
خداوند ماه رمضان را براى بندگان خود میدان مسابقه قرار داد،
پس در آن ماه با سبقت گرفتن در اطاعت خدا به خوشنودى الهى می رسند،
گروهى سبقت خواهند گرفت و رستگار می شوند،
و گروهى با سهل انگارى ضرر مى نمایند.
(من لایحضره الفقیه: 1/511)
شعری جدید از فرشید گشتیل :
خبر آمد ز زمین و آسمان الامان و الامان و الامان
آسمان جمله سیه کرده به تن جبرئیل آمده بی غسل و کفن
کهکشان ها همگی گشته خموش بانگ واویلا افتاده به گوش
بادها سر به بیابان زده اند کوه ها خسته و گریان شده اند
ماه افسرده و افتاده شده بیرق غمزده آماده شده
خون از چشم جهان آمده است موسم سوز جوان آمده است
شاپرک ها همه با باد صبا رفته بر گرد زمین کربلا
رود از گریه به یکباره شکست تیر بر سینه ی آزاده نشست
شمع می گرید و هی آه کنان جان عالم همه آمد به دهان
ماتمی شانه به شانه می دود پرده از پرده ی غنچه می درد
اشک در میکده آغشته شده که حسین فاطمه کشته شده
شعری از فرشید گشتیل در باره هندیجان:
خواهم از لحن دلم گویم سخن قبل از آن گه پیکرم گردد کفن
ای دریغا ای دریغا ای دریغ گردن شهرم فتاده زیر تیغ
اجنبی کاشانه ام از من ربود اجنبی درهای بدبختی گشود
شهر من آوازه ی این سرزمین بر جبینش آمده نقاش چین
لحظه لحظه می نویسم روی خاک شهر من افتاده کنجی بی پلاک
اجنبی شهرم فکنده زیر پا مردمش را می کشد اندر خفا
هندیون شهر خدای خاک و آب هندیون و آتشی چون آفتاب
سایه ها بر زیر و رویش آمده تیرگی بر کوه و جویش آمده
با که در وصفش بنالم ای خدا کی کنم جان و دلم بهرش فدا
هر کجا رفتم به زیر خاک و گل دیدمش گشتم ز اجدادم خجل
هر که با ما این چنین تا کرده است لعن و نفرینم هویدا کرده است
آسک و ریشهر و هند و مهروان زیر تل های سیاه گشته نهان
ساده گویم شهر من رفته ز یاد یاد باد آن روزگاران یاد باد
درخت سر بریده ام،خشم تبر چشیده ام/همدم چشمه بوده ام،آتش تشنه دیده ام/
شاخه ی قامتم شکست،ریشه ی عمر من گسست/آه خدای هندیون،آمد و بر دلم نشست