ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
مات: قطعه ای از زمین کشاورزی موقع درو
مارمهی: نوعی ماهی خوراکی
مازه : زمین ناهموار و تپه ای
مازه: پشت،کمر
ماس: ماست
مُت:گرد
مُتر: موتور سیکلت
متکا: پشتی. بالش
مَتُوَه:ابزاری در ریسندگی
مَجِت: مسجد
مَدَوسَه: مخزنی که خرما در آن ریخته می شد و شیره آن را می گرفتند.
مُر کردن: جمع کردن
مِر نهادن: سرکشیدن آشامیدنی
مِرزنگ: مژه
مُرش کُ: گردش کن
مُروز: حصیری چوبی تهیه شده از چوب نخل(گرز) که تابستان آن را در حیاط روی سکویی پهن می کردند و روی آن می خوابیدند.
مِریکانی: نوعی پارچه غیر مرغوب
مُسَ: دسته ی چیزی مانند تیشه
مُستراب:مستراح، دستشویی
مُشک: موش
مَشکَلون:سایبان مشک آب
مَشیمور: افسرده
معسل: خرمای فرآوری شده با کنجد، شیره خرما و زنجبیل
مُفرازدن:مروا ، فال نیک، دعای خیر
مُقَوکردن: کسی زیاد سردش شود
مکینه: موتوری دیزلی که برای آرد کردن غلات استفاده می شد.و به اسم صاحب آن معروف می شد مانند مکینه ملا درویش در مالکی و مکینه منصور سِهو در دیلم
مُل: پشت، کمر
مِل: موی کوتاه
ملا : لقب کسی که پس از رفتن به مکتب قرآن می خواند و سواد خواندن و نوشتن داشت. مانند مرحومان ملا عوض، ملا خلیفه، ملا عبدالله ،ملا درویش، ملا غریب و ملا مالک و...
ملار:ابزاری چوبی ودارای سه پایه برای آویزان کردن مشک و زدن دوغ
ملای مکتب: معلم مدرسه قدیم که بیشتر قرآن و کتب اشعار چون حافظ و ...به دانش آموزان می آموخت.
ملدوف : چوب وسط ملار که دو طرف مشک را به آویزان می کنند.
مِلو: کسی که زیاد مو دارد
مِلو: نوعی سبزی خودرو زمستانه هم خانواده سیر که با خرد کردن و چاشنی زدن آن رابین خمیر قرار داده و نوعی نان محلی به نام «بلبل مِلو» از آن درست می کنند.نوعی پیتزای محلی
ملهم:مرهم، پماد
ملیت: لخت.عریان
مِن ما وینی کردن: سخن چینی
من: واحد وزن در منطقه شاه عبدالله معادل 107 کیلو
مندال: بره و کهره کوچک
مُنگارو: بهانه گیر
منگک: نوعی سبزی خود رو تابستانه که مزه شوری دارد .
مُنگه: غر زدن
موری: مورچه
مهلی: زیاد
مَهی: ماهی
می: مو
میخ تویله : ابزاری فلزی برای تویله کردن چارپایان
میرَه : شوهر
میل پا: خلخال
میلم: لثه
مَینا: روسری عربی
اصطلاحات و ضرب المثل ها
مُ ایگم نره او ایگه بدوشش: من می گویم نر است او می گوید او را بدوش
مُ نیگم ماس سه یا سفید هر چی ایخه بگه :کسی که سخنش ارزش جواب ندارد.
مردمَ چیپون حسابه نکو دهس کار خُتَ خراب نکو: فکر نکن مردم متوجه نمی شوند کرت را درست انجام بده
مُشک من چال نیره جاروف دم دمیش ای بهس : موش توی سوراخ نمی رفت جارو به دم خود می بست.
من شهر کورل که رسیدی دهسَ ری تیَت بنه: در شهر کوران دست روی چشمت بزار.هم رنگ جماعت شدن
میدون ته بوین گوته بزن : میدانت را ببین گویت را پرتاب کن. پیش بینی و عاقبت اندیشی در کارها
میره ایزنم چه لاغری خسی ایزنم چه پر خَری: شوهرم دعوایم می کند که چقدر لاغر هستی مادر شوهر هم می گوید چقدر می خوری،کنایه از بلاتکلیفی