دیار ما  - شاه عبدالله (مهروبان)،هندیجان ، خوزستان

دیار ما - شاه عبدالله (مهروبان)،هندیجان ، خوزستان

معرفی ابعاد فرهنگی ،تاریخی و اجتماعی دیار شاه عبدالله
دیار ما  - شاه عبدالله (مهروبان)،هندیجان ، خوزستان

دیار ما - شاه عبدالله (مهروبان)،هندیجان ، خوزستان

معرفی ابعاد فرهنگی ،تاریخی و اجتماعی دیار شاه عبدالله

چاووش کربلا؛حکایتی خواندنی از عشق به امام حسین(ع) بخش دوم

بخش دوم

...زید در دل آتش گرفته اش این گونه واگویه می کند:

«حسین جان! در مرگ کنیزکی آوازه خوان، این همه جمعیت و امکانات حکومت و مردم همراه می شوند تا هرچه با شکوه تر او را تشییع کنند؛ اما تو در دشت کربلا، تنها و تشنه، به جرم دفاع از دین و قرآن به خاک و خون کشیده می شوی، بدون غسل و کفن دفنت می کنند. بعد هم برای خاموش کردن راه و رسم و آثارت، قبرت را ویران کرده، بر آن آب می بندند. بدین سان تلاش می کنند تا محلّ شهادت تو را مزرعه و تفریح گاه بسازند. زائرانت را به کام مرگ         می کشانند، به کسی اجازه سوگواری نمی دهند. ریختن اشک و سوز دل هم برایت ممنوع و غیر قانونی اعلام می شود

  

و هم زمان با این درد دل ها تلوتلوخوران، نقش زمین می شود. عده ای به اطرافش جمع       می شوند. وقتی به هوش می آید؛ هنوز تعداد کمی از آنها را به دور خود می بیند. زبان خشکیده اش را بر روی لب های پژمرده اش می کشد. نگاه های دردآلودش را به جانب کربلا می گرداند و هماندم اشعار زیر را زمزمه می کند:

آیا به امید آن که چرخ روزگار به سودشان به گردش در آید و حق به آنان بازگردد؛ قبر حسین را در کربلا ویران و به مزرعه تبدیل می کنند و قبر فرزندان تباهی و خیانت را آباد می سازند؟ لعنت خدا بر تبهکاران و کسانی باد که بدین دنیای پست و زودگذر، اعتماد می نمایند.

آنگاه سرودش را به دربار «متوکّل» می فرستد؛ خلیفه که شعرش را می خواند، سرتاپایش را خشم می گیرد. بی درنگ دستور بازداشتش را صادر می کند. مأموران، شهر را خانه به خانه  می گردند. بعد از جستجوهای زیاد، زید را با دست های بسته نزد خلیفه می آورند. خلیفه با دیدنش می پرسد:

ـ چه نام داری؟آرام و خون سرد می گوید:زید. اهل کدام شهری؟مصر.مصر! برای چه کاری به عراق آمده ای؟ زیارت قبر حسین (ع).از مرگ نهراسیدی؟

ـ جسارت تو به قبر حسین (ع) مرا به اینجا کشانده است. وقتی شنیدم به قبر او آب بسته ای و می خواهی محلّ شهادت او را به مزرعه تبدیل کنی، دنیایی از غم بر سرم فرو ریخت و مرگ را در نظرم حقیر نمایاند.

ـ اکنون نیز از مرگ نمی ترسی؟مرگ با عزّت، برایم لذّت بخش و افتخارآفرین است.

ـ حسین و پدرش چه فضیلتی دارند که جانت را فدای آنها می کنی؟به خدا سوگند! تو به کرامت و شرافت و عظمت علی(ع)و فرزندانش خوب آگاهی؛ زید بعد از بیان فضایل امیرمؤمنان(ع)، خلیفه را به خاطر جنایاتش سرزنش می کند. متوکّل که طاقت شنیدن حرف های او را ندارد، حکم اعدامش را صادر می کند:ببریدش به زندان، تا لحظه مرگش فرا رسد.در سیاه چال تنگ و تاریکی حبسش می کنند.

و سرانجام در دل یکی از شب های سیاه زندان، روی دل به سوی کربلا می گرداند و با سیّدمظلومان عالم، ارتباطی صمیمانه برقرار می سازد. نورعشق و دلدادگی به او، کران تا کران قلبش را نورافشانی می کند. لحظه ای از حسین(ع)و سرگذشت غم انگیزش جدا نمی شود.

خلیفه وقتی در خواب ناز است، ناگهان ندا کننده خشمگینی به سویش می شتابد و با لگد، ضربه ای بر اندامش می کوبد و می گوید:برخیز و آن زندانی بزرگوار را آزاد کن؛ در غیر این صورت، خدا نابودت می کند.

خلیفه، هراسان برمی خیزد. بعد از ساعتی اندیشیدن، دستور می دهد تا زید را به نزدش بیاورند. زید را با دست های بسته می آورند. تا چشمش به مرد از قفس رهیده می افتد؛ از جایش بر   می خیزد. بعد از گشودن دست هایش، او را در آغوش می گیرد. زید در هاله ای از ابهام فرو  می رود. شگفت زده است؛ باورش نمی شود. ولی وقتی بخشش های متوکّل را می بیند که در مقابلش نهاده اند، درمی یابد که آن ارتباط صمیمانه با امام، خواب خلیفه را آشفته کرده است.

خلیفه از زید تقاضا می کند تا هر خواسته ای دارد، از او بخواهد. زید که هنوز غم ویران ساختن و به آب بستن قبر امامش را از یاد نبرده است، می گوید:آرزوی من این است که بارگاهی برای امام حسین (ع)بسازم، مردم را برای زیارتش فراخوانم و کسی مزاحم آنان نشود.متوکّل که تا هنوز پس لرزه های تنش فرو ننشسته است؛ خواسته های او را می پذیرد. و هماندم بر انجام آن فرمان می دهد.

زید با شادمانی، قصر خلیفه را ترک می کند. از آن پس، شهر به شهر سفر می کند و به تجلیل حسین (ع)می پردازد و این چنین، مردم را به زیارت حرمش فرامی خواند:هرکس می خواهد به زیارت حسین علیه السلام برود، آزاد است و در امنیت کامل می باشد.و بدین سان، زیارت کربلای حسینی فراگیر می شود و نام «زید» در دفتر عاشقان دلداده و پاکباخته حضرتش به عنوان «چاووش کربلا» به ثبت می رسد.

منبع:ویژگی های امام حسین (ع)، (ترجمه الخصائص الحسینیه)،

علیرضا کرمی، ص 543، به نقل از بحارالانوار، ج 45، ص 407 ـ403.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد